یه تنها زیر آسمون خدا

همه چی و هیچی

یه تنها زیر آسمون خدا

همه چی و هیچی

  • ۰
  • ۰

دعا....

سلام که هم نام خداست و هم حامل آرزوی سلامتی برای همه...

خدایا امروز میخام تو مخاطب خاص این نوشته باشی..

امروز اولین روز مهمونی توئه..مهمونیِ بزرگی که یکی از چیزای دلچسبش برآورده شدن حاجت و پذیرش توبه ست..و نهایتا به نقطه ی وصل تو رسیدنه.....

پس بعد از عرض شرمندگی بخاطر تموم خطاهای ریز و درشتی که پای آمدنم را بسوی تو لنگ کرده و آبله دار....

میخوام دعا کنم..دعاهای خوب واسه همه....

خدایا قبل از همه،اولِ اولِ اول

بذار بگم که شاید خیلیامون کارای بدِ زیادی کرده باشیم..

خیلیامون شاید کارای خوب زیادی رو از دست داده باشیم....

خیلیامون شاید خیلیا رو رنجونده باشیم یا از خیلیا رنجیده باشیم....

خیلیامون شاید...

این خیلیا خیلی زیادن و تو میدونی که من اون خیلی هایی رو که منو رنجوندن و خیلی هایی رو که حقم به گردنشون مونده بخشیدم و از اون خیلی هایی که از من رنجیدن همینجا طلب بخشش میکنم..

اونایی که میدونی و میدونم یه عمر و زندگی منو مدیونن و اینکه یه عمرم رو انجوری که دوست داشتن به اشک و آه رسوندن ..همه رو سعی میکنم و میخوام ببخشم تا شاید..شاید ..تو هم خطاهای بدترین و روسیاه ترین بنده ات رو..خودم رو..آره خودِ خودم رو ببخشی...

حالا بعد از همه ی اینا خدایا میخوام بهت بگم که چقدر دوسِت دارم ولی میدونم که خیلی وقتا حواسم پرت دنیایی میشه که حقارتشو این روزا زیاد دارم میبینم.....

میخوام بگم ممنون بابت همه ی چیزایی که بهم دادی و حتی اونایی که ازم گرفتی و حتی اونایی رو که ندادی....

ممنون بابت اینکه حواسم بهت نبوده و نیست ولی همیشه مراقبم بودی و تو لحظه ای که میشد مچمو بگیری دستمو به یاری گرفتی...

خدایا میدونی که این روزا و این ماه رمضون حالم بد و عجیبه...میدونی که...

میدونی که بغضی تو گلومه که فقط تو میدونی و تو....

میخوام مقدمه ها رو کنار بذارم و شروع کنم به دعا کردن...خواسته هام خیلی زیادن..و لیاقتم اندک ولی خودت گفتی خودت اجازه دادی و خودت خواستی که همیشه به درگاه تو پناه بیاریم و از تو تقاضا کنیم و تو رو فریاد بزنیم..

میخوام مثل والاترین بانوی هستی اول از همسایه ها شروع کنم...

همسایه هایی که شاید"هم " "سایه" ی هم  نباشیم...

یکی ازون همسایه هایی که آرزو داشتم هم-سایه شون میشدم...آقامونه..همونی که آدمای بدی مثل من هرروز اشکشو در میارن و.بعدشم میگیم بیا و یه عده هم با اغماض میخان نیاد که....

میخوام ازت خواهش کنم و بگم که دنیای حقیرمون خیلی به ظهورش محتاجه...گوشه گوشه ش تشنگی و عطشِ رهبری و ولایتش موج میزنه...و اونه که این خلا رو قراره تو هستی پر کنه...

میخوام بعد از دعا واسه سلامتی امام زمانم...برای رهبرم ..عزیز جانم...ولی فقیه م..که برف پیری نه، سرمای خشک و بی آب و علف بی خردی و بی بصیرتی و اعتدال؟؟؟؟؟ برخی خواص هرلحظه شکسته ترش میکند..صبر و سلامتی مضاعف نصیبشان کنی و با همان ظهور شادشان...

میخواهم از علی اصغرهای این روزهای جهانی بگویم که حکم حقوق بشر میدهند و در غزه و لبنان و......به حکم مسلمانی...خدایا سخن کوتاه میکنم که میدانی چه سخت است زبان در این باره در دهان چرخاندن...

میخواهم از مسلمینی حرف بزنم که در میانمار و.... فراموش میشوند و ما اینجا به نام مسلمانی جشنهای میلیونی میگیریم برای شادیِ مثلا خدا و...و آنها محتاج لقمه ای......

میخواهم از زنان زینب تباری سخن به میان آورم که فرقی ندارد در فرانسه باشند و مقابل قانون حجاب جان بسپارند و یاد محسن ..معجر را و البته گاه یاد سیلی را تازه کنند..و یا آنها که این روزها به نام جهاد نکاح دچار تجاوزند......از کسانی که نام تو را بر زبان می آورند.. و شاید مرهم همه ی اینها هم ظهور است و..

میخواهم از کودکان وطنم...نه..کودکانی که در هر کجا به بهانه ی معلولیت و سرطان و..لذت های کودکیشان  محدود میشود و گاه محکومند به...درد هایی از جنسِ...دردهایی که گاهی حتی دردِ بی پولی پدر را هم در کنج آن به زحمت میچشند...

میخواهم برایت  از زنانی حرف بزنم که سرپرست خانوارند و گاه همچون مرد محکم و استوار،تکیه گاه زندگی شان میشوند و با دستان زنانه شان مردانه خانه را گرم نگه میدارند....

از زنان داغ دیده هم حرف بسیار است...داغ دیدگان فرزند و...شهید و گمنام و مفقودالاثرهایی که چه بی تابند و همچون شمع بی صدا میسوزند و آرام در خود آب میشوند...

از مردان پاک و طیّب و حلال خورِ مملکتم که روزیِ کارگری شان بضاعت را از دستان پینه بسته شان گرفته و گاه شرمنده ی روی خانواده هستند..خدایا..هیچ پدری را شرمنده نکن...

میخواهم از بیمارانی بنویسم که خودشان و خانواده شان کم آورده اند ازینهمه بار....که یار میخواهند....شفای عاجلت را نصیبشان کن تا خوشحال و سرخوش به شکرانه ی این لطف دیگرت زیباتر و بی دغدغه تر وارد میهمانی ات شوند....

عزیزم..خدایی که نامت عزیز هم هست......میخواهم برای تمام رفتگان از آدم تا خاتم...تا اکنون و تا آینده و تا قیامتت....برای همه ی آنها که دستشان کوتاه است یا روزی کوتاه خواهد شد طلب آمرزش و مغفرت و رحمت نمایم

و برای همگان آرزوی سلامتی و هدایت . عاقبت بخیری..

میدانم که هنوز بسیار کسانند که از قلم ناقصم جا افتاده اند...

اما ....

اما..برای خودم همین بس که تو را همیشه و همیشه و همیشه داشته باشم

و به قدر توان از عهده ی شکرو سپاس و بندگی و طاعتت برآیم و یاری ام کنی..

و مرگم را شهادت قرار دهی هرچند نالایقم بر آن...

و عمرم را با عزت

و عاقبتم را بخیر و همنشینی با نیکان و صالحانت را...و خودت ..را نصیبم کنی..هرچند کمترین و نالایق ترین که  هیچ...بدترینم و بدترین و بدترین...

آمین یا رب العالمین...


  • ۹۴/۰۴/۱۸
  • مهم نیست

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی