یه تنها زیر آسمون خدا

همه چی و هیچی

یه تنها زیر آسمون خدا

همه چی و هیچی

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ایام فاطمیه..

یه تنها زیر آسمون خدا - ایام فاطمیه..یه تنها زیر آسمون خدا - ایام فاطمیه..

ایام فاطمیه..

سلام بر شما ای مادرِ پدر، ای امّ ابیها..

میدانم که روسیاهی هایم بیش از آن است که از شما بگویم...وقتی قلم را بر صفحه ای

سپید رها میکنم میترسم ،میترسم ازینکه قلم در دستان بَدَم بی حرمت شود..میترسم

از گزینش واژه هایی برای وصفتان..میترسم که واژه های زمینی ام نتوانند تا عظمتتان،پرواز کنند...

ای مادر دو عالم،ای پهلو شکسته ای که زینبت صبر و صلابت را از تو آموخت و چه خوب

امتحان کربلایش را جز زیبایی ندید...

دلم گرفته است،شرمنده ام که از دلگیری نزد شما میگویم .... دلم گرفته ست .....

اما این بار برای شما که مهریه ات را بر فرزندانت حرام کردند...

دلم گرفته است ازین دنیایی که به بی وفایی اش و به بی ثباتی اش ایمان داریم و باز هم

بدنبالش همه جا هستیم...

دلم گرفته است نمیدانم برای شش ماهه ی کربلا میسوزد یا برای محسن تو که هنوز

نشکفته پر پرش کردند..بأیّ ذنب قتلت...

دلم گرفته است برای چاه بغض های همسرت...

برای دست های بسته ی بزرگترین و والاترین مرد جهان....

برای کوچه های غریبی تان......برای درها و میخ ها و ......

دلم گرفته است و آتشی ست بر جانم.....که شعله هایش را هیچ آبی خاموش نمیکند...

دلم گرفته ست ازینکه چادر خاکی تو را هر روز به هر بهانه این سو و آنسو می یابم..

دلم گرفته است که آنقدر غرق دنیایمان شده ایم که چادرت که هیچ..گرهِ روسری هایمان هم..

دلم گرفته است که فراموش کرده ایم که هنوز میبینید ...هنوز آتشی به پاست....

دلم گرفته است که این روزها چه راحت نامتان نان آور سفره هایی شده ...

دلم گرفته است که یوسف گمگشته ات ،تنها دلیل برای گم بودنش در میانمان همین بس

که ما خود را گم کرده ایم...

دلم گرفته است........

آقای من..مولای من از دلگیریهایم برای مادرت گفتم...

مولایم بیا..میدانم این بیا گفتن ها را،تا عمل بسی  راه است..اما تو گام هایت را بردار..

بی خیال من و بدی هایم..دنیا محتاج توست..عزیز زهرا انگار دعاهای لفظی من نفرینی

است ابدی بر نیامدنتان..اما شما بیا..من قول میدهم کوفی بودنم را ترک کنم.......

مولایم تسلیت بخاطر تمام غصه هایت...

مولا جان بیا تا انتقام پهلوی شکسته و تن بی سر را...

انتقام دست بسته و کشیده شدن در کوچه ها را بگیری..همه منتظریم..بیا دیگر دیرست..

عطشنامه های عاشقانه ی عقل و دل مجنون؛Tshnamh romantic minds and hearts Insane

آدرس تصویر فوق: http://ghoghnoosekarbala.blog.ir/

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک..

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...

ایام سوگواری حضرت زهرا سلام الله علیها بر همگان تسلیت و التماس دعا...



  • مهم نیست
  • ۰
  • ۰

مرخصی...

یه تنها زیر آسمون خدا - مرخصی...یه تنها زیر آسمون خدا - مرخصی...

مرخصی...

سلام مثل همیشه آرزومند آرزوهایی خوب برا همه ی اونایی که میان و نمیان اینجا....قرار بود الان هم اینجا 

نباشم.....ولی خب هستم... با خوذم یه قرار گذاشتم...یه مدت میخام از دنیا مرخصی بگیرم اگه بشه...اگه

 بذاره....دنیا اسم دختر نیست....اسم ایام و روزگارانی ست که با من و بی من میگذرد و تنها میگذرد و دنیابا

 همه ی وسعتش خوب که بنگری چقدر کوچک است.......


اولاز همه تبریک ایام الله دهه ی فجر بر همه ی آنان که دوستدار آنند...


دوماینکه از بچگیم تاحالا بزرگترین لذتم الله اکبرهایی بود که همصدا میشدیم و انگار همه یکی بودند...

و انگار پشت بام هایمان میهمانی و جشنی برپابود..شادیها و لذتها...که کودکانه اش لذت فریاد بود و

 بزرگی هایش افتخار به اینکه تو هم اعلام میکنی حداقل به قدر یک صدا حضور داری.....


سوماینکه امروز رفتم نمایشگاه کتابی که تو شهرمون زده بودن...یه تلنگر...یه چیزی بود که دلم خواست

 برا شما هم بگم...فروشنده برعکس همیشه که آدمای شیک و باکلاس هستن..مردی بسیار کوتاه قد

و حقیقتا کریه منظر بود...سعی کردم عادی باشم به همان حرف الهی بیندیشم که میگوید هیچکس را

 بر دیگری برتری نیست مگر آنکه تقوایش بیشتر باشد...هنوز تو همین فکر بودم که داشتم حساب میکردم...

برخورد فوق العاده محترمانه شون منو به خودش جلب کرد....تاحالا موجودی به این تواضع و ادب ندیده بودم...

تمام مسیر رو به این فکر میکردم چرا بجای شکر سلامتی و شکر اینکه چهره ای در حد خود موجه داریم ..

بطور کاملا اپیدمی بدنبال عملهای زیبایی و...میگردیم.....درحالیکه زیبایی سیرت...صورت نازیبا را به دست

 فراموشی می سپارد و اینکه صورت زیبا سیرت نازیبا را خیر...خدایا تو را برای همه چیز سپاس....

هرچند که به قول شاعر: فضل خدای را که تواند شمار کرد یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد...


چهارماینکه دو سه روزیه که دارم کتابای قدیمی و جدید رو ، خونده و نخونده در میارم دوباره بخونم...

حس میکنم خیلی رکود داشتم..و رکود چیزی رو نتیجه نمیده مگر تنزل و نهایت تنزل سقوط است...

مدتهاست به لطف الهی حداقل شبی یک صفحه قرآن را میخوانم...اما به این می اندیشم که یک صفحه 

تنها دو یا سه دقیقه را وقت گیر است حتی باترجمه...ومن باید بیشتر دقت کنم.....به قول یکی از پیامها

 که واسم اومده بود..ما هر روز پاکت نامه هامونو (شما فک کن ایمیل و اس ام اس و وبلاگ و....) رو 

چک میکنیم اما نامه ی خدا (قرآن)رو چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟چقد بهش گوش میکنیم...اون موقع این پیام رو پسر

 خواهرم که دبیرستانیه(مردی شده واسه خودش و صد تای منو میذاره تو جیبش) داده بود و مثلا 

میخواست مچ منو بگیره و به شکر الهی تونستم بهش بگم خب روزی یه صفحه هم برای شروع بد نیست...

بهتر از اینه که شروع نکرد.....


پنجماینکه دلم تنهایی هایی میخاد که رهایی بخشه و نجات دهنده ست...تعالی میده....یادمه یه بار 

سالها قبل خیلی دلم گرفته بود کلی غر غر میکردم  همراه با اشکهایی تموم نشدنی بخاطر شرایطی که

 داشتم..هرچند اون آدم اصلا منو نمیفهمید...اما یه حرفی رو زد که با اینکه قبولش داشتم اما بهش 

نرسیده بودم..اون میگفت: اتفاقا خوبه آدم گریه کنه من تلاش میکنم برا این اشک برا گریه  اما برای 

اشک رهایی بخش نه اشکهایی که آدما متوقف میکنه و پیله میسازه دورش....حالا شما فک کن کسی

این حرف رو میزد که اصلا به همه ی سختیا میخندید و حس میکردی دل نداره این آدم..گاهی ازینهمه 

خنده اش عصبی میشدی و.....کسیکه مثلا از خوزستان رفته تهران و حین رانندگیش نزدیک تهران تازه

فهمیده که ای بابا نه پولی ..نه کیفی....هیچی شو نیاورده...و با خنده ای باور نکردنی داره باتو حرف میزنه 

و اصلا نمیتونی درکش کنی.. حالا تازه دارم حس میکنم که چقد آدم سبک میشه چقد میشه آسوده خاطر

 شد و.........میخام یه مدت برم تنهایی با خودم بجنگم...با اون خودهایی که میشن خودخواهی و بدی 

و همش میخای غر بزنی...میخوام عوض شم..چند روزیه که تلاش میکنم و گاهی یکی دوساعتی صدام در

 نمیاد......جالبه..و البته از اون سخت های شیرین....


ششمآبجیم مشهده قرار بود باهم بریم اما امام رئوفمون هنوز منو نطلبیدن.....یعنی هنوز لیاقتشو 

نداشتم......دعا کنید این سراپا تقصیر رو بطلبن...دلم خیلی هواشو کرده.........


نهایتا اینکهببخشید بابت پرحرفی ها..هیشکی از یه لحظه ی بعدشم خبر نداره پس اگه مُردم حلال کنید..

البته اگه حقی ازتون ضایع کردم..یا اینکه وقت ارزشمندتون رو بیهوده گرفتم.....

به قول یکی از هم وبلاگی ها،ویژه دعام کنید..



  • مهم نیست
  • ۰
  • ۰

عوض شدن یا.....

یه تنها زیر آسمون خدا - عوض شدن یا.....یه تنها زیر آسمون خدا - عوض شدن یا.....

عوض شدن یا.....

یکی از هم وبلاگی ها نوشته بود:"چقدر عوض شده"

 و من به این می اندیشیدم که:

این روزها میترسم ازینکه در پسِ این عوض شدنها عوضی شوم.......

خدایا تنها تو پناهمان باش و مگذار خیال آرامشمان را به چیزهایی بی ارزش و فانی 

از جنس هرآنچه غیر توست خوش کنیم.....



  • مهم نیست
  • ۰
  • ۰
یه تنها زیر آسمون خدا - خطا از من است ، می دانم . . .یه تنها زیر آسمون خدا - خطا از من است ، می دانم . . .

خطا از من است ، می دانم . . .

خطا از من است ، می دانم . . . 

از من که سالهاست گفته ام " ایاک نعبد " 

اما به دیگران هم دل سپرده ام . . .


از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین " 

اما به دیگران هم تکیه کرده ام . . . 

اما رهایم نکن . . . 

خدایا من که جز تو کسی را ندارم...........

کپی شده از:http://soshiant2013.blogfa.com/



  • مهم نیست
  • ۰
  • ۰
یه تنها زیر آسمون خدا - همچنان راست قامت و استوار:مرگ بر آمریکا.......یه تنها زیر آسمون خدا - همچنان راست قامت و استوار:مرگ بر آمریکا.......

همچنان راست قامت و استوار:مرگ بر آمریکا.......

به نظرم اومد بازم لازمه مرگ بر آمریکای جناب زمانی رو بر وب بذارم شاید به نوبه ی خودم ابراز تنفر و تاسف 

کنم برای.....آخه هممون میدونیم که سکوت در مقابل ظلم عین ظلمه.....................

دوست داشتم مردم معترض میشدن به این حرف آخر و صریح و  وقیحانه ی آمریکا و میومدن توخیابون...

هرچند شهر من سالهاست به شهر مردگان بدل شده....باورش سخته که برای 9 دی ماه رفتم

شاید خبری باشه از تجمعی......اما اونقدی دلم سوخت که نزدیک بود تو خیابون اشکم بیاد...اشک اینکه چقد 

مردم درگیر زندگی هایی شدن که هیشکی حواسش به اون چیزایی نیست که مثلا سنگش رو به سینه میزنن

 ........معتقدم خیلیهاشون هم بی ارزشند و بعد از کلی خیابان گردی تازه فهمیدم برای خالی نبودن عریضه

تعدادی از آقایون مسئول برای خودشان در مسجدی تجمع کرده و تمام آنمکان را پلیسهای امنیتی......

چقدر سخت است بودن در کنار آدمهایی که تو را و هدفت را نمیفهمند..شایدبهتر است بگویم نمیخواهند

بفهمند........یادمه فتنه ی88 سال آخر دانشگاهم بود......یادمه با تمام قوا فریاد زدم تو دانشگاه هرچی

شعارای جدید و خاص اون واقعه بود و اونجا شنیده بودم..همه شو از بر شده بودم...

چون آخر هفته بود اومده بودم منزل که قرار شد برا 9 دی اینجا هم مردم با چند روز تاخیر اعتراضشونو نشون

 بدن......یادمه حضرت آقا فرموده بودن مرگ بر شخص خاصی رو مردم عنوان نکنن و جالبه که مسئول سپاه

 اینجا که بلندگو بدستبود اینا رو فریاد میزد...و من هم به قدر خودم اونقد شعارهای دیگر را سر دادم و فریاد

 زذم که صدایشان قطع شد و.. خواهرم میگفت اینجا شهر کوچکی ست همه همدیگر رامیشناسند فریاد نزن ...

اما من میدانستم که خداییهست و وجدانی که عذابش عذاب آور است برای زندگی و اکنون شادم و میبالم به

آن فریادهایی که تا چند روز صدایم در نمی آمد....... می ارزید به اطاعت از امر ولی...خوشحالم و مفتخر.....

هیچ وقت فراموش نمیکنم زمانی را که بعد از تجمعشان به آن مسئول نه چندان محترم تذکر دادم و مرا به 

سخره گرفت...واقعا نمیتوانم نام مرد بر ایشان بگذارم که نان از همین نظام و از قِبَل همین سپاهی بودنشان

 میخورند و اینگونه....دشنه به دست ضربه میزنند........وا اسفا از طلحه و زبیرها...وا اسفا از قرآن بر نیزه کردن

 ها...وا اسفا که به نام دین دنیایمان را به زرق و برقی فانی منور کنیم...که تاریکی اش بد سخت است...

مانده ام من بی سواد میفهمم که نباید به آمریکا اعتماد کرد که قابل اعتماد نیست و مسئولین ما....... یادم

 نیست کجا اما خاطرم هست حدیثی ا این مضمون میخواندم که مومن یک خطا را چند بار تکرار نمیکند...

همچنان شرمنده ی علیرضا و آرمیتا هستم....



  • مهم نیست