یه تنها زیر آسمون خدا

همه چی و هیچی

یه تنها زیر آسمون خدا

همه چی و هیچی

  • ۰
  • ۰

مرخصی...

یه تنها زیر آسمون خدا - مرخصی...یه تنها زیر آسمون خدا - مرخصی...

مرخصی...

سلام مثل همیشه آرزومند آرزوهایی خوب برا همه ی اونایی که میان و نمیان اینجا....قرار بود الان هم اینجا 

نباشم.....ولی خب هستم... با خوذم یه قرار گذاشتم...یه مدت میخام از دنیا مرخصی بگیرم اگه بشه...اگه

 بذاره....دنیا اسم دختر نیست....اسم ایام و روزگارانی ست که با من و بی من میگذرد و تنها میگذرد و دنیابا

 همه ی وسعتش خوب که بنگری چقدر کوچک است.......


اولاز همه تبریک ایام الله دهه ی فجر بر همه ی آنان که دوستدار آنند...


دوماینکه از بچگیم تاحالا بزرگترین لذتم الله اکبرهایی بود که همصدا میشدیم و انگار همه یکی بودند...

و انگار پشت بام هایمان میهمانی و جشنی برپابود..شادیها و لذتها...که کودکانه اش لذت فریاد بود و

 بزرگی هایش افتخار به اینکه تو هم اعلام میکنی حداقل به قدر یک صدا حضور داری.....


سوماینکه امروز رفتم نمایشگاه کتابی که تو شهرمون زده بودن...یه تلنگر...یه چیزی بود که دلم خواست

 برا شما هم بگم...فروشنده برعکس همیشه که آدمای شیک و باکلاس هستن..مردی بسیار کوتاه قد

و حقیقتا کریه منظر بود...سعی کردم عادی باشم به همان حرف الهی بیندیشم که میگوید هیچکس را

 بر دیگری برتری نیست مگر آنکه تقوایش بیشتر باشد...هنوز تو همین فکر بودم که داشتم حساب میکردم...

برخورد فوق العاده محترمانه شون منو به خودش جلب کرد....تاحالا موجودی به این تواضع و ادب ندیده بودم...

تمام مسیر رو به این فکر میکردم چرا بجای شکر سلامتی و شکر اینکه چهره ای در حد خود موجه داریم ..

بطور کاملا اپیدمی بدنبال عملهای زیبایی و...میگردیم.....درحالیکه زیبایی سیرت...صورت نازیبا را به دست

 فراموشی می سپارد و اینکه صورت زیبا سیرت نازیبا را خیر...خدایا تو را برای همه چیز سپاس....

هرچند که به قول شاعر: فضل خدای را که تواند شمار کرد یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد...


چهارماینکه دو سه روزیه که دارم کتابای قدیمی و جدید رو ، خونده و نخونده در میارم دوباره بخونم...

حس میکنم خیلی رکود داشتم..و رکود چیزی رو نتیجه نمیده مگر تنزل و نهایت تنزل سقوط است...

مدتهاست به لطف الهی حداقل شبی یک صفحه قرآن را میخوانم...اما به این می اندیشم که یک صفحه 

تنها دو یا سه دقیقه را وقت گیر است حتی باترجمه...ومن باید بیشتر دقت کنم.....به قول یکی از پیامها

 که واسم اومده بود..ما هر روز پاکت نامه هامونو (شما فک کن ایمیل و اس ام اس و وبلاگ و....) رو 

چک میکنیم اما نامه ی خدا (قرآن)رو چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟چقد بهش گوش میکنیم...اون موقع این پیام رو پسر

 خواهرم که دبیرستانیه(مردی شده واسه خودش و صد تای منو میذاره تو جیبش) داده بود و مثلا 

میخواست مچ منو بگیره و به شکر الهی تونستم بهش بگم خب روزی یه صفحه هم برای شروع بد نیست...

بهتر از اینه که شروع نکرد.....


پنجماینکه دلم تنهایی هایی میخاد که رهایی بخشه و نجات دهنده ست...تعالی میده....یادمه یه بار 

سالها قبل خیلی دلم گرفته بود کلی غر غر میکردم  همراه با اشکهایی تموم نشدنی بخاطر شرایطی که

 داشتم..هرچند اون آدم اصلا منو نمیفهمید...اما یه حرفی رو زد که با اینکه قبولش داشتم اما بهش 

نرسیده بودم..اون میگفت: اتفاقا خوبه آدم گریه کنه من تلاش میکنم برا این اشک برا گریه  اما برای 

اشک رهایی بخش نه اشکهایی که آدما متوقف میکنه و پیله میسازه دورش....حالا شما فک کن کسی

این حرف رو میزد که اصلا به همه ی سختیا میخندید و حس میکردی دل نداره این آدم..گاهی ازینهمه 

خنده اش عصبی میشدی و.....کسیکه مثلا از خوزستان رفته تهران و حین رانندگیش نزدیک تهران تازه

فهمیده که ای بابا نه پولی ..نه کیفی....هیچی شو نیاورده...و با خنده ای باور نکردنی داره باتو حرف میزنه 

و اصلا نمیتونی درکش کنی.. حالا تازه دارم حس میکنم که چقد آدم سبک میشه چقد میشه آسوده خاطر

 شد و.........میخام یه مدت برم تنهایی با خودم بجنگم...با اون خودهایی که میشن خودخواهی و بدی 

و همش میخای غر بزنی...میخوام عوض شم..چند روزیه که تلاش میکنم و گاهی یکی دوساعتی صدام در

 نمیاد......جالبه..و البته از اون سخت های شیرین....


ششمآبجیم مشهده قرار بود باهم بریم اما امام رئوفمون هنوز منو نطلبیدن.....یعنی هنوز لیاقتشو 

نداشتم......دعا کنید این سراپا تقصیر رو بطلبن...دلم خیلی هواشو کرده.........


نهایتا اینکهببخشید بابت پرحرفی ها..هیشکی از یه لحظه ی بعدشم خبر نداره پس اگه مُردم حلال کنید..

البته اگه حقی ازتون ضایع کردم..یا اینکه وقت ارزشمندتون رو بیهوده گرفتم.....

به قول یکی از هم وبلاگی ها،ویژه دعام کنید..



  • ۹۲/۱۱/۱۴
  • مهم نیست

نظرات (۱)

My hat is off to your astute command over this toc-vibrapo!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی