یه تنها زیر آسمون خدا

همه چی و هیچی

یه تنها زیر آسمون خدا

همه چی و هیچی

۶ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

جنایت؟؟؟؟

یه تنها زیر آسمون خدا - جنایت؟؟؟؟یه تنها زیر آسمون خدا - جنایت؟؟؟؟

جنایت؟؟؟؟

 

پیشنهاد میدم این مطلب رو تا آخر بخونین شاید ما هم یک ... هستیم ولی خبر نداریم!!!


تا حالا فکر کردین که منظور از جنایت چیه؟؟؟

حالا با من همراه شوید تا به جای برسیم که واقعا تأمل برانگیزه!

میریم سر اصل مطلب:

اگر جمعیت ایران رو 75 میلیون نفر فرض کنیم و اگر فرض کنیم همین جمعیت یک وعده غذایی خود رو در یک برنج بخورند
در همین وعده اگر هر نفر فقط و فقط یک دانه برنج رو نخورد و دور بریزد میشود 75 میلیون دانه برنج.
حالا اگر معیار وزن هزار دانه برنج رو در نظر بگیریم (هزار دانه برنج رو شمرده و وزن کرده) که طبق آمارها حدودا 20 تا 60 گرم هست.
اگر ما دست کم بگیرم و معیار رو روی 25 گرم بگذاریم با یک محاسبه ساده ببینید به چه نتیجه ای می رسیم:
اگر 1000 دانه 25 گرم وزن داشته باشد 75 میلیون دانه برنج 
1875000 گرم معادل 1875 کیلو گرم می باشد.
یعنی اگر هر نفر ایرانی در یک وعده غذایی یک دانه برنج دور بریزد در مجموع 1875کیلوگرم برنج دور ریخته می شود
حالا اگر این یک وعده رو در تعداد روزهای سال ضرب کنیم می شود 
684375 کیلو گرم

یعنی در یک سال در صورتی که هر نفر ایرانی فقط و فقط یک دانه برنج دور بریزد در مجموع 684375 کیلو گرم برنج دور ریخته می شود!!!!!
آیا این یک فاجعه یا یک جنایت علیه خودمون نیست؟؟؟

حالا اگر آمار افرادی که شب رو با شکم گشنه می خوابند (اگه خوابشون ببره) و افرادی که در آرزو خوردن یک بشقاب برنج هستن رو هم بدونیم شاید برای اینکه یک دانه برنج از دستمون زمین می افتاد و گم میشد گریه میکردیم!!!
حالا آیا واقعا هر فرد فقط یک دانه برنج دور می ریزه؟؟؟ یا برای کلاسش هم که شده نصف بشقابش دست نخورده دور میریزه؟؟؟

چقدر حس بدیه که الان فکر میکنم من هم یک جانی هستم!
حالا این محاسبات رو ببرین روی سایراقلام و اجناس مثل گندم (نان)، گوشت و ....
اصلا محاسبات رو ببرین رو رفتار افراد!
اگر هر فردی فقط 10 دقیقه شانه از زیر بار مسؤلیتش خالی کنه ببینین چه فاجعه ای رخ می ده!
آیا فکر می کنید دزدی اینه که از دیوار خونه مردم بالا بریم؟؟
نه اگه وظیفه مان رو درست انجام ندیم، شانه از زیر بار مسؤلیتمون خالی کنیم دزدی کردیم!!
اگه کارمند جواب مشتری رو درست نده دزدی کرده!!
اگه معلم خوب درس نده دزدی کرده!!
اگه من مسؤل ، بین برادرم و یک غریبه در خدمت دهی تفاوت بگذارم دزدی کردم!!
حالا که فکر می کنم می بینم دزد هم هستم، دیگه می ترسم جلوتر برم!! تا همین جا بسه!!!

آیا اسراف غیر از اینه؟؟؟
من تفسیر به رای نمی کنم ولی ما از ظاهر این آیات چه می فهمیم؟؟
؟

«وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ

ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا می‏کنیم، پس به هیچ کس کم‏ترین ستمی نمی‏شود، و اگر به مقدار سنگینی یک دانه خردل (کار نیک و بدی) باشد، ما آن را حاضر می‏کنیم، و کافی است که ما حساب کننده باشیم.» آیه 47 سوره انبیاء


«یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیر

پسرم! اگر به اندازه سنگینی خردلی (کار نیک یا بد) باشد، و در دل سنگی یا در (گوشه‏ای از) آسمان‏ها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را به حساب می‏آورد و حاضر می‏سازد، خداوند دقیق و آگاه است.» لقمان، آیه 16. 

«لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلا فِی الأَرْضِ وَلا أَصْغَرُ مِن ذَلِکَ وَلا أَکْبَرُ إِلاّ فِی کِتَابٍ مُّبِین

به اندازه سنگینی ذره‏ای در آسمان‏ها و زمین، از علم او دور نخواهد ماند، و نه کوچک‏تر از آن و نه بزرگتر، مگر این که در کتابی آشکار (لوح محفوظ) ثبت است.» آیه 3 سبأ 

groups.google.com 



  • مهم نیست
  • ۰
  • ۰
یه تنها زیر آسمون خدا - "هوای عشق نفس تنگی گرفته است"یه تنها زیر آسمون خدا - "هوای عشق نفس تنگی گرفته است"

"هوای عشق نفس تنگی گرفته است"

 

....آنها نامشان را از هوس به عشق عوض کرده‌ایم. ما شاکی خصوصی داریم.

عشق که نام دیگرش ایثار است و نام سومش گذشت.

 از ما شکایت کرده. پرونده ما تا سر حد «توبه» بازست. عشقست دیگر. شکایتش را پیگیری نمی‌کند.

 عشقست دیگر. کارش مدارا و مهلت است.کارش انتظار برای بازگشتست. کارش باز نگه داشتن پرونده تا

 آخرین نفس حیاتست. عشقست. کارش دادن نفس جدید به هر نوزادیست که به دنیا می‌آید. کارش احیا

 کردن «امید» در لحظه‌های باقیست. عشق نام دیگر «حق» است.کار حق انتظار بندگان برای بازگشتست و

 اشتیاق آنان برای دیدار.حقست و انتظار زمان اذان که بلکه کسی برگردد. بلکه بتوان ابر رحمت را بارور کردو

 بتوان باران را روزی شهرها گردانید.‏

روزی سه بار اذان را جاری می‌کند و اشتیاقش به نماز ما اشتیاقی بسیارست. اما ما سر در گریبان خود داریم.

 نه توجهی به حق نه به «خود حقیقی» و نه حق زندگی دیگران. این روزها حق و عشق و زیبایی چه نفس

تنگی‌‌یی گرفته‌اند و ما در نبودشان چه می‌کشیم. چقدر سفره‌هایمان کوچک و دستهایمان بسته و جیبهایمان

گشاد و چشمانمان تنگ شده است.رحمت حق را در خانه حبس کرده‌ایم و با مال خدا حساب وکتاب می‌کنیم.

برجهایمان بالا می‌روند و کوه‌هایمان پنهان می‌شوند. هم کوه سربلند، هم کوه آبرو، هم کوه استقامت.‏

تا دست و دل باز نشویم، برای زندگی هم هوا همیشه آلوده می‌ماند. کدام روزنه برای آمدن هوای پاک بازست؟

کدام روزنه برای تنفس زندگی؟ خورشید هر صبح در کدام پنجره طلوع می‌کند؟ کدام سر برای ادامه حیات به

سجده میفتد؟ کدام فکر برای عزت انسان‌ها در تپش است؟ کدام قلب هماهنگ با قلب حیات و طبیعت است و

حق ضربان دارد؟ وقتی قلبمان بدکار کند کم خونی در همه رگهای جامعه جریان پیدا می‌کند و اول از همه مغز

جامعه دچار کمبود اکسیژن می‌شود. و بعد اندام‌ها یک به یک تنبل و سست می‌شوند.

 ما به قلبی زیبا نیاز داریم.‏

اگر یک روز تصمیم بگیریم همه امواج، همه دودآورها و همه برهم زنندگان نظم طبیعت را خاموش کنیم.

 و جیبمان برای دیگران خرج کند، و سفره‌مان به وسعت همه گرسنگان نان بی‌تکلف و منت داشته باشد،

 و قلبمان برای دوست داشتن همه غریبه‌ها جا داشته باشد، حتما پرندگان به هوای ما دوباره پرواز می‌کنند.

آسمان به هوای ما آبی می‌شود و مغز‌ها به هوای عشق و حق‌شناسی خوب کار خواهد کرد. حتماً

هوای پاک با ما آشتی می‌کند. مدارس دوباره باز می‌شوند و دبستان‌ها دوباره ادبستان می‌شود.‏ اگر روزی

 همت کردیم و با اذان صبح همه ما بیدار شدیم و نان هم را نبریدیم و به روزی مقسوم «باور» پیدا کردیم

یقین کن که برکت به سفره‌هایمان سرازیر می‌شود و خنده از لبها به قلبها نفوذ می‌کند و مهمان به خانه‌ها

 لبخند می‌زند. یقین کن که پیرها از رنج بی‌همدمی افسرده نمی‌شوند و جوان‌ها از اضطراب و نگرانی فشار

خونشان بالا نمی‌رود. یقین کن در آن روز «همت عمومی» بی‌آنکه خیریه‌های بزرگ تاسیس شوند فقر و

بیماری‌های سخت را از فراگیری در می‌آورد. و همه دست‌ها خیریه می‌شود. یقین کن اگر آبروی همشاگردی

 فرزندمان آبروی خود او باشد کسی دچار حرص و حسد و نفرت نمی‌شود.‏

باران برای روز همت ما جشن شوق می‌گیرد و سر سجده بر ادبمان فرود می‌آورد. ما برای دستان بریده

مرد ادب و وفا در کنار فرات خون گریه می‌کنیم؛ اما نه ادب را به زندگیمان راه می‌دهیم و نه وفا را.

 ما آب را بر روی زندگی‌های خود بسته‌ایم. یقین کن هرگاه «توبه» کنیم ابرهای رحمت می‌بارند.

و توبه ما چیست جز ورود بی سر و صدا ی عشق از اذان صبح به خانه‌های مان و به دلهای مان؟

 چیست جز حق همسایگی؟ حق همشهری؟حق همدلی؟حق همنوعی؟

توبه ما به رسمیت شناختن طلوع خورشیدست. حق حیات درخت.حق آبیاری گل. حق سیراب کردن تشنگان.

 حق سیراب کردن بچه‌های امام(ع) در کوچه‌های شام. حق سیراب کردن زندگی از عشق.

یقین دارم در آن روز هیچ هوایی جرات ندارد آلوده شود. در هیچ شهری. شهری که مردمانش و زندگی‌هایش

 و سفره‌هایش و جیب‌هایش همه پاکند.

آدرس مطلب فوق:http://www.ettelaat.com



  • مهم نیست
  • ۰
  • ۰
یه تنها زیر آسمون خدا - امتحان بندگی...یه تنها زیر آسمون خدا - امتحان بندگی...

امتحان بندگی...

 

خدایا سلام..

امروز میخام تو همون مخاطب خاصی باشی که همیشه هستی....

خدایا دلگیرم ازینکه روزگارانی بهترین فرصتهام رو به تو می سپردم تا بهترینها رو مقدرم کنی...

من همچنان بهترینهای تو رو نفهمیدم و درک و تجربه نکردم...

ولی خوب میدونم که تو جز بهترین به چیزی بسنده نمیکنی...

پس شاید همین سختی هاست همون بهترینها برای بندگی تو...

گاهی فک میکنم هرچی امتحان سخته مال منه...که همیشه هم شاگرد تنبله منم...

ولی گاهی وقتی یه نیگا میکنم میگم خب شاید سختیایی باشه ولی خب مهم نیست،

چون مهم اینه که اینا یعنی تو هستی و حواست به منم هست...پس همین که هستی خودش یه دنیاست..

پس دلگیرم از خودم که دیگه مثل اون قبل ترا...راحت امورم رو به تو نمیسپرم...

خدایا همیشه میدونستم چون تو بزرگی پس راه دست من هم برای آرزوهای بزرگ بازه...

به مرور آرزوهای بزرگم اونقد کوچیک شد که از همه ی چیزایی که میخاستم فقط به همین واژه

 اکتفا کردم "آرامش"...همون چیزی که مدتهاست محتاج و نیازمند اون هستم...

همین واژه ی به ظاهر کوچیک دنیایی رو میتونه بسازه و...

خدایا ..تو خوب میدونی حال این روزامو...میدونی چیا داره میشه و...

باور کن من آدمم نه مثل تو صبورم و نه مثل تو مدبر...از حکمت سر در نمیارم...

فقط میخام کنارم بمونی...همین...

خدایا مرا از همه ی دنیای تو به قدر یک عبور کافیست...فقط دستم را رهانکن..

میخواهم باشی همانگونه که هستی با تمام صفاتت همچون نور..همچون حکیم..همچون ..

میدانم که مرا لیاقت بودن تو نیست...اما باش...مگر من جز تو چه کسی را دارم؟؟؟؟؟؟؟

تو هم نباشی که .........

خدایا.....

 

  • مهم نیست
  • ۰
  • ۰

عذر..

یه تنها زیر آسمون خدا - عذر..یه تنها زیر آسمون خدا - عذر..

عذر..

 

خدایا تو را سپاس که هنوز هم هستی و به هروسیله و نشانه ای نشان میدهی که هستی و هستم و .....

گاه می اندیشم شاید  دلیل این هستی ام را  نیک تر دریابم..اما دریغ و صد افسوس که چه منطق

کوتهی دارم..و افسوس که گاه این حقیر می اندیشد که چقدر میفهمد..

که هرچه بیشتر می اندیشد کمتر می فهمد و گیج تر و بی خٍرد تر به خویشتن خویش می نگرد...

خستگی های روحی و جسمی مضاعف این روزهایم امانم را گرفته و چه بی صبرتر و بی طاقت تر شده ام..

پیشاپیش خواستم عذرخواهی کرده باشم ازینکه شاید مدتی نباشم....

محتاج دعای خیرتان هستم...

حق پناه همیشگیتان.....

و صبر و قرار ضمیمه ی زندگیتان....



  • مهم نیست
  • ۰
  • ۰
یه تنها زیر آسمون خدا - خدایا تو را سپاسیه تنها زیر آسمون خدا - خدایا تو را سپاس

خدایا تو را سپاس

 

خدایا!

تمام سپاسم از آن توست، که به من احتیاج نداشتی اما فراموشم نکردی...

دیشب بعد از مدتها..دوباره با خدا،خیلی خودمونی، تنها بودم...

خودم باورم نمیشد این مدلی اشک ریختن رو....

ظاهرا همش بخاطر یه اتفاق خیلی عادی بود اما..

شاید هیچ وقت اینگونه محتاجانه از درگاهش آرامش نخواستم...

آرامشی که این روزها بهم خورده بود....شاید خودم دلیلش بودم اما...

از خدا بصیرتی خواستم برای تدبیر بهتر زندگی ام...

و صبری برای اینکه مبادا چیزی را که دیرتر مقدر شده زودتر بخواهم و یا چیزی را که زودتر،دیرتر...

دیگر نمیخواهم...هیچ نمیخواهم...خدایا به گمانم تو مرا کفایت خواهی کرد....

خودت که شاهد این روزهایم هستی...بهترینها را مقدر کن...بهترینهایی که حقیقی اند نه مجازی..

نه از دید کوته بینانه ی من ...



  • مهم نیست
  • ۰
  • ۰

این روزها...

یه تنها زیر آسمون خدا - این روزها...یه تنها زیر آسمون خدا - این روزها...

این روزها...

 

به نام آرامش بخش دلها

گاهی گمان نمی کنی ولی می شود      گاهی نمی شود که نمی شود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است       گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود

گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست       گاهی تمام شهر گدای تو میشود

 

خدایا دل بسته ام به تقدیری که اندیشه ام به آن راه نمی یابد...این روزها آشفته ام...

آشفته ی اینکه نمیدانم کجای جاده ی زندگی در حرکتم...اصلا آیا خطا میروم یا اینکه درست است....

گیج تر از همیشه....خدایا راه هایی را که به تو ختم نمیشوند برمن ببند...میترسم...

میترسم ازینکه در قیدهای بی تو غرق شوم...قیدهایی که راه به تو نمی یابند...

 این روزها سوگوار همه چیز هستم...

سوگوار خوبیهایی که این روزها چه بد به دست فراموشی سپرده شده اند....

سوگوار تمام عزتهایی که رنگ دمدگی به خود گرفته و بی عزتی هایی که این روزها بوی باکلاسی

میدهد...

خدایا میدانم که راه های به سوی تو همیشه باز است و این ما هستیم که یا به خاکی میزنیم و

یا به انحراف کشیده میشویم و گاه به هوای سریعتر رسیدن به تو از میانبرهایی میرویم که البته

غافلیم که این میانبرها به تو نخواهند رسید،

 راست گفتی که راه تو مستقیم است جز آن همه چیز خطاست...خدایا کمکم کن..

مبادا دستم را رها کنی که اگر در این دنیای پرهیاهو بی تو گم شوم چه سخت یا محال پیدا میشوم...



  • مهم نیست